پرنیکاپرنیکا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

دختر نازمون پرنیکا

خواب صبحگاهی

اسلام.من پرنیکا دختر نازنازی هستم.از اومدنم به این دنیا خیلی خوشحالم واینو با خندههام که از ته دل وبلند سر میدم به مامی وبابا ابراز میکنم.وای خواهرمم خیلی دوست دارم ونیمی از بازی وخنده هام با اونه ولی امان از این خواهر شیطون بلا که هر روز صبح میاد منو از خواب شیرین صبحگاهی بیدار میکنه وبه خاطر من مامانی هم      بیدار    میشه   وبعد..........خواهری خودش دوباره میگیره میخوابه. ا اخه این چه کاریه ا ه ...
20 تير 1393

فرشته کوچولوی ما

فرشته کوچولومون خیلی عسل شدی چند روزیه یاد گرفتی روی شکم برمیگردی تا اطرافت رو نگاه کنی . ولی زود خسته میشی و با جیغ  وداد زدن ما رو صدا میزنی تا برتگردونیم. ...
8 تير 1393

خنده

عزیز دلم، نفسم،با خنده هات دل مامان وبابا رو بردی. دختر گلم، امیدوارم زندگی همیشه به روت بخنده.   شبها که بلند میشم شیرت بدم به عشق این خندهات اذیت بیداری از خواب، فراموشم می شه عزیزم؛ خیلی دوستت دارم مخصوصا وقتی که با خندهات به زندگیم رونق وشادی می بخشی. ...
5 ارديبهشت 1393

فرشته زمینی

ا امروز روز تولد توست ومن هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو  خلق شدها ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی. تولدت م بارک نازنین دخترم.  قربون پاهای کوچولوت دخترم.قدمت مبارک زندگیه مامان وبابا.همزمان با اذان ظهر روز دوشنبه 7/11/92 چشمهای قشنگت به این دنیا باز شد وگریه ای بلند از اعماق وجودت سر دادی .چون فکر کردی میخوای ازم جدا شدی.نه قربونت برم  مامان همیشه پیشته وهمیشه ی همیشه اغوش من/دستان من/قلب من برای پذیرفتن تو باز است. خوش اومدی ...
7 بهمن 1392

از مامان به نی نی

امروز شنبه 5 بهمن 92.دکتر برای دوشنبه بهم وقت عمل داده.خیلی دوست دارم زودتر صورت نازت رو ببینم عزیز دلم اما یه کم  دلهره دارم چون میترسم دکتر زودتر از موعد وقت داده باشه .برسان برای اومدنت به این دنیا روز شماری امیاکنه.هر روز که چی بگم هر ساعت  وشاید هر لحظه میبرسه کی میری خواهرمو از بیمارستان بیار ی؟امروزبابایی میخواد بره کرج عزیز جونو بیاره تا  موقع به دنیا اومدن تو بیشه برسان بمونه.این عکسه غربال گری هفته 12ست میخواستن اندازه ی تیغه ی بینی وچین بشت گردنت رواندازه بگیرن.سر این سونو خیلی اذیت شدم چون تو تکون نمیخوردی.صبح تا عصر اونجا بودیم اونقد چیزه شیرین خوردم که داشت حالم بد میشد اما تکون نخوردی که  نه...
5 بهمن 1392